برای باز شدن فایلهای صوتی:

۱۳۹۱ شهریور ۲۹, چهارشنبه

بادۀ ذکر از مثنوی جنات الوصال

پرده بگشا باز از رخسار ذکر
هرچه خواهم این سخن کوته کنم
بادۀ ذکرم زند در سینه جوش
دل مرا چون شیشه ذکرش باده است
جان چو از این باده
ام مست اوفتاد
جام هشیاری چو افتادم ز دست
چون بدادم در کف مستی عنان
ذکر جان مستانه گر گویم چه غم
گر خطائی سر زند از من مگیر
گر تو هم مستانه ذکر جان کنی
هرکه او مستانه گوید ذکر جان
گفت پیغمبر(ص) که ذکر لااله
جان ودل با ذکر حق دمساز کن
دل ز هر اندیشه
ای خالی نمای
شیشۀ دل جای اندیشه مکن
واذکراللّه کثیراًگوش کن
ای که بهر باده در خمیازه
ای
هرچه از این باده در جامت شود
نیست فانی این می باقی بود
گر بقا جوئی می باقی طلب
ساقی ار نبود میی در کار نیست
می برای دیدن ساقی بود
ساقیم باقی و باقی میدهد
من که لبریز از می باقیستم

ساقیم هر دم ز انعامی دگر  

تا لبالب جامم از می کرده است
ذکر الحی چون حیاتم تازه کرد
بادۀذکرم چو بی اندازه گشت
مستیم را شد چو جوش از حد برون
ره چو سوی اسم اعظم یافتم
چون نماندم هیچ ز اسما پرده
ای
تا از آن پرده به قانون صفات
ذکر ذات از هرچه گویم برتر است
هیچ اسمی را بجز اسم اله
جیب غیب آورده خلخال ندای
ذکر ذات از تعمیه کردم عیان
گر توصد ره رخش دانش پی کنی
ازتوجه تا نگردی پرده در
شد چو قلاب تذکر جمله ساز

 
نکتهها دریاب از اسرار ذکر
لب ببندم در خموشی ره کنم
آردم مستانه در جوش و خروش
جانم از این باده مست افتاده است
جام هشیاریم از دست اوفتاد
در کف مستی عنان دادم ز دست
میکشد مستانه
ام در ذکر جان
جرم مستان کس نیارد در قلم
زآنکه عفو از مست باشد ناگزیر
مشکل روز شمار آسان کنی
جا دهندش بیشمار اندر جنان
هست مفتاح جنان بی اشتباه
باب جنت را کلیدی ساز کن
تا لبالب گردد از ذکر خدای
جز می ذکر اندر این شیشه مکن
جرعه
ای از ذکر هر دم نوش کن
نیستش این باده را اندازه
ای
باز جام دیگر انعامت شود
باقیش در بزم جان ساقی بود
می
بنوش و طلعت ساقی طلب
هیچ می همچون می دیدار نیست
خاصه آن ساقی که خود باقی بود
چون ننوشم می که ساقی میدهد
جاودان مست می ساقیستم
 

ریزد اندر کام جان جامی دگر
ورد جانم ذکر الحی کرده است
باده
ام در جام بی اندازه کرد
جوش سرمستیم از حد درگذشت
سوی اسم اعظمم شد رهنمون
پردۀاسما ز هم بشکافتم
ساز کردم از مسما پرده
ای
نغمه سازیها کنم در ذکر ذات
در صفت تاج علوش بر سر است
نیست سوی قلب آن از قلب راه
تا نهد مانندوحی آنرا بپای
گرچه درصد پرده میباشد نهان
حل و عقد این معما کی کنی
وجه این معنا نگردد جلوه
گر
زان تو را باب ششم گردید باز

          مثنوي جنات الوصال: سروده جناب حاج محمدعلی اصفهانی نورعلیشاه اول

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر