خسته درد و فقر و فنايم
خشك شاخى نه بر نى نوايم
|
|
بسته دام رنج و عنايم
سفته دشت كرب و بلايم
|
چيستم كيستم از كجايم
|
||
بنده اى خواجه از پيش رانده
نفس شومم سوى خويش رانده
|
|
ناتوانى ز ره باز مانده
ديو و غولم سوى خود كشانده
|
بند بنهاده بر دست و پايم
|
||
چون سليمان ز كف داده خاتم
چيستم كيستم ننگ عالم
|
|
رانده از خلد مانند آدم
نزد اصحاب كهف از سگى كم
|
چند پرسى ز چون و چرايم
|
||
من ز خود ربح و سودى ندارم
من كه از خود نمودى ندارم
|
|
من ز خود هست و بودى ندارم
من ز خود تار و پودى ندارم
|
بيخودانه چسان خود نمايم
|
||
ره نبردم كه خود كيستم من
نيستم نيستم نيستم من
|
|
سالها در جهان زیستم من
چند پرسى ز من چيستم من |
كز عدم زى فنا مى گرايم
|
||
از عدم كبريائى نيايد
از گدا جز گدائى نيايد
|
|
بنده را پادشاهى نيايد
بندگى را خدائى نيايد |
من گدا من گدا من گدايم
|
||
ور براند ز پيشم حقيرم
ور بگويد بميرم بميرم
|
|
گر بخواند بخويشم فقيرم
گر بگويد اميرم اميرم |
بنده حكم و تسخير رايم
|
||
دعوى كبر و مستى نشايد
از فنا خود پرستى نشايد
|
|
از عدم حرف هستى نشايد
خاك را جز كه پستى نشايد |
من فنا من فنا من فنايم
|
||
روز و شب گرد ويرانه ام من
از خرد سخت بيگانه ام من
|
|
سست و بيهوش و ديوانه ام من
نز حرم نى ز بتخانه ام من |
با سگ كوى او آشنايم
|
||
عقل و تدبير و رائى ندارم
ره به دولت سرائى ندارم
|
|
بنده ام ره بجائى ندارم
در سر از خود هوائى ندارم |
درگه دوست دولت سرايم
|
||
ياد روى تو روز جوانى
تار زلفت تو سبع المثانى
|
|
اى غمت مايه شادمانى
وصل تو دولت جاودانى |
لعل دلجويت آب بقايم
|
||
«حاج میرزا حبیب خراسانی»
|
برای باز شدن فایلهای صوتی:
۱۳۹۱ آبان ۹, سهشنبه
چيستم كيستم از كجايم؟
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر