برای باز شدن فایلهای صوتی:

۱۳۹۱ دی ۸, جمعه

جلسه دوم عرفان تطبیقی: مهر و دوستی - Metta



بسم الله الرحمن الرحیم

همینطور که به یاد دارید سخن در آئین بودا بود. و در جلسات پیش عرض کردیم که: سه مسئله اساس آئین بودائیست. یکی اون چیزی که از اون تعبیر میکردند به Anicca یعنی اینکه هیچ چیزی در عالم دوام و بقایی نداره، دراین عالم! این عالم، عالم دوام و پایندگی و بقا نیست. هر چیزی که فکر میکنیم خودی داره، هویتی داره، این توهّم ماست. بلکه عالم مثل یک شعله ای است که بر می افروزه و بنابر ین هر لحظه تجدید میشه و لحظۀ فعلی مثل لحظه قبلی نیست لحظه بعدیم مثل این لحظه نیست. 

خود ما هم که فکر میکنیم خودی داریم توهّمه، ما هم خودی نداریم. ما هم اگر بیدار بشیم میبینیم که هیچیم. یعنی Anatta یعنی خودی در کار نیست. و اگر کسی به این حقیقت بیدار بشه. اونوقت میبینه که رنجی دیگه در عالم نیست (Dukkha). همه رنجها بر اثر اینه که برای موجودات دوام، پایندگی، قرار ،بقا قائل میشیم برای خودمون هم قائل به خودی میشویم. و بالنتیجه رنج میکشیم. اینها ارکان سه گانۀ آیین بودایی اند. آیین بودایی صدر تاریخ بودا، یعنی حدود شش قرن قبل از میلاد حضرت مسیح. یعنی آیین بودایی اولیه آنچنان که در متون پالی آمده، البته زبان پالی من نمیدانم ولیکن به ترجمه های انگلیسی و فارسی مراجعه میکنم. زبان پالی زبان زادگاه بودا بوده. و در واقع مقابل زبان سانسکریت بوده. زبان سانسکریت را زبان ناگاره یعنی زبان مناطق شهری میگرفتند و زبان پالی را زبان مناطق روستایی ولی بعدا که متون بودایی به زبان پالی پیدا شد زبان پالی هم برای خودش اعتباری پیدا کرد.

به هر حال در آیین بودا همۀ این مطالبی که گفتیم از عدم دوام، و قرار و پایندگی موجودات، از نبود خود در همۀ موجودات، تا مسئلۀ رنج یک جهتی داره و اون جهتش رهایی ست.  سیر، سیر رهاییست رهایی از این گردش عالم رهایی از این زنجیرۀ علت و معلولی که همۀ ما در اون گرفتاریم اون مقصد نهایی رهاییست نجاته. رسیدن به نیرواناست رسیدن به جاویدانیست، خاموش شدنه. اما این سوال رااکنون طرح میکنیم و انشاالله در جلسه بعد بهش میپردازیم. که کیست که به نیروانا وارد میشود؟ مگر نگفتیم که خودی در کار نیست. این همون سوالیست که شیخ محمود شبستری میفرماید که: 
اگر معروف و عارف ذات پاکست

چه سودا در سر این مشت خاک است
اگر همه اوست پس این مشت خاک چیه؟ کیه که واصل میشه؟ اصلا وصل یعنی چی؟ وصال یعنی چی؟ قرب یعنی چی؟ کی به کی نزدیک میشه؟ حقیقت قرب چیه حقیقت وصال چیه؟ حقیقت نیروانا چیه؟ کی به نیروانا وارد میشه اگر کسی در کار نیست؟  ثانیا آیا خود نیروانا یه خودی داره؟ به تفکیک از این عالم که عالم Saṃsāra هست.  

اونچه که امروز میخواهیم دنبال بکنیم مطلبیست با عنوان چهار مقام قدسی و معنوی که تعبیر میکنند به Brahmavihara. Brahma یعنی قدسی vihara یعنی مقام. سخن در چهار مقام قدسیسیت و معنوی. این چهار مقام در حقیقت تعیین کننده رابطه ما با موجودات زنده است. یا شاید حتی بتونیم بگیم با همه موجودات دیگر.

یعنی اگر کسی در این مقامها باشه رابطه اش با موجودات زنده رابطه درستی است اگر نباشه رابطه اش رابطه درستی نیست. یکی از این مقامات چیزیست که به سانسکریت بهش میگند Maitrī و به پالی میگند Metta یعنی مهر! مهر، دوستی. مقام دیگر تعبیر میکنند به Karuna یعنی همدردی (هم حس شدن، همدردی بیکران). مقام دیگر Mudita یعنی شادی یعنی از شادی دیگران شاد بودن. و بالاخره Upekkha یعنی به فارسی ترجمه کردند: یکسان دلی.

مهر و دوستی حالتی است که دل را نرم میکند. آزادی دل است برترین زیبائی است. مقابل آن بدخواهی است. این متن رو که از کتاب "راه پاکی" نوشته: Bodda Gossa یادداشت کردم اینطور میگوید که مهر نشانه اش دوستی و کار طبیعی اش افزایش و گسترش دوستی است. چون بدخواهی از دل بیرون برود مهر جای آن را می گیرد. پایگاه آن نگاه مهربان است. پیروزی مهر از میان رفتن بدخواهی است. شکست آن به میلی خودخواهانه بدل میشود.

بنابر این کار رهرو نگاهداشت مهر است. حالا اگر به این نکته هم التفات کنیم که در آئین زرتشت مهر از طرفی گرماست نور است، یعنی نگاهداشت مهر، نگاهداشت نوره نوری که در درونه نگاهداشت گرمائیست که در درونه و کار، کار سالک کار رهرو در آئین بودا به یک معنا نگاهداشت و پاس داشتن مهره یعنی مهربانی. "بانی" رو التفات کنید در فارسی یعنی پاس داشت و نگاهداشت. همه کار اینه که مهر رو نگاه داریم. پاس بداریم، اون مهر هم نور درونه هم گرمای درونه، هم محبته.

این فوق العاده در آئین بودایی اولیه اهمیت داره، یعنی بنده خودم به یاد دارم که در گاهی سمینارهایی که شرکت میکردیم و نماینده های بودایی های اولیه بودند. چون گاهی از تیره های دیگری خوب شرکت میکردند، من مقصودم اون بوداییانی است که مال شاخه Theravada هستند که متونشون اکثرا پالیه، من میدیدم که همه دینشونو بر میگردانند به همین مهربانی یعنی اصلا هر چه میگفتند به مهربانی به شفقت به مهر ختم میشد. هر مسئله ای رو ما طرح میکردیم نهایتش این بود که مهر مهربانی، اصلا دین جز مهر و مهربانی هیچ چیز نیست.

و من بعدا به ذهنم رسید وقتی جزو اولین دستورات دستور به شفقت میدن به ما، به یه معنی ما رو از آستانۀ بوداییت گذر میدن، با همون دستور. یعنی اگر ما اون دستور التفات کنیم نقدا از آستانۀ بودایی بودن میگذریم.اونوقت بقیه دستورات خوب بقیه مراتبه، مراتب دیگریست.

در کتب بودایی آمده است که مهر دو دشمن دارد، این مهری که ما باید پاس بداریم. این دو دشمن یکی درونی اند یکی بیرونی. دشمن درونی شهوت است. و علاج آن، رفع آن هم به این است که شخص به نظارۀ تن خودش، یعنی وجهه جسمانی وجود خودش بنشیند. چون شهوت از جسم میاد، روح شهوت نداره. بنابر این، این زشتی از وجهه جسمانیت عارض وجود ما میشه. اینها میگویند باید به نظاره این وجهه در نفسش و در وجهه جسمانیش بنشینه. دشمن بیرونی این مهر این شفقت بدخواهیه. در حقیقت هر کس که بدخواهه مهر نداره مهر و بدخواهی اصلا ضد همند. بعد میگویند که اگر نظارۀ مهر در دل شکوفا نشه بدخواهی و کینه پیدا میشه. یعنی این مسئله از قبیل شکفته شدنه از قبیل جوانه زدنه، چیزی باید در وجود جوانه بزنه. یعنی مهر یک حالتیست که باید پدید بیاد، بر شکوفد در وجود.

به این متنی که اینجا یادداشت کردیم هم التفات بفرمایید: ای رهروان همانگونه که روشنی هیچ ستاره به یک شانزدهم مهتاب نمی ارزد (ظاهرا اونها اینجوری تعبیر میکنند، ما مثلا میگیم یک صدمش هم نیست؛ اونها میگویند یک شانزدهم) همانگونه که روشنی هیچ ستاره به یک شانزدهم مهتاب نمی ارزد چرا که مهتاب در تابش و درخشش و پرتو افشانی بسی برتر از آنهاست و همانگونه که در آخرین ماه موسم باران در پاییز، آسمان روشن و خورشید در آن بالا می آید و از تابش و درخشش و پرتو افشانی او هر تاریکی از آسمان زدوده میشود. و همانگونه که آنگاه که شب به سپیده میگراید ستاره سحری میتابد و میدرخشد و پرتو می افشاند، همین گونه هر شایستگی نیز که در جهان باشد به یک شانزدهم مهر آزاد کنندۀ دل نمی ارزد. مهر آزاد کنندۀ دل در تابش و درخشش و پرتو افشانی بسی برتر از آنهاست.

بعد میگویند که این مهر علاقه و تعلق خاطری نیست که ما به زندگی داریم خوب ما کسبمون رو دوست داریم. فرزندانمان رو دوست داریم. چیزهایی که در تملّک ماست دوست داریم. این مهر اون نیست. این دوستی ها در حقیقت، نشانه اش هم اینکه، این دوستیها غصه میاره اندوه میاره. یعنی اگر کسی خللی در کسبش، در (خدای نکرده بالاخره) منسوبین بهش پیش بیاد غصه ناک میشه. این اون مهر نیست اگر خوب دقت کنیم این نه تنها مهر نیست اصلا خودخواهیه. تصور میکنیم که ما مثلا بچه هامون رو دوست داریم اما چنین نیست خودمونو دوست داریم این مهر ایثاره، گذشته، هیچ اثری از خود از من، "من بودن" توش نیست. این است که نه تنها اندوه آفرین نیست، شادی آفرینه رو به شادی داره، شاد میکنه اگر این مهر در وجود باشه این شفقت این زلالی این خیرخواهی رو به شادی داره.

در این مورد در متونشون آمده که همانگونه که مادر با به خطر انداختن زندگانی خود (یک چنین مهریست) تنها فرزندش را حفظ میکند. (یعنی خطری متوجه بچه شده، مادر خودشو به خطر می اندازه، خطرُ به جان میخرد؛ بچه اش رو حفظ میکنه) یه چنین مهری است. یعنی رعایت دیگری در او هست نه رعایت خود. مهر بی پایان را نیز باید درباره همه موجودات در خود شکوفاند، خوب این مطلبیست که اینها در باره مهر میگویند.

مقام دیگر Karuna است که همدردی است. مقام دیگر Mudita است که شادیست. از شادی دیگران شاد شدن. و سرانجام اون چیزیست که به فارسی، یکسان دلی؛ ترجمه میکنند. که ما به جلسات دیگه واگذار میکنیم. اما مستحضرید که این مطالب در متون خودمون هم به تفصیل هست. وقتی حافظ میفرماید که:
ما قصۀ سکندر و دارا نخوانده ایم

از ما بجز حکایت مهر و وفا مپرس
یعنی همۀ مسئله مسئلۀ مهر و وفاست.

یا اونجا که میگه:
وفا و عهد نکو باشد ار بیاموزی

وگرنه هر که تو بینی ستمگری داند
ستمگری رو همه بلدند، وفا و کرم بیاموز؛ طریق مهر پیشه کن.

بیادم میاد که قبل از اینکه کاملا به متون خودمون بریم، این عبارت هم از متون هندیها شاید که بد نباشه التفات کنید: اگر چه این مال متن هندیها هست، ولی در حقیقت نقل قول بسیار جالبی است از انجیل اینجا آورده. از انجیل متی، از قول حضرت عیسی نقل کرده که فرمودند: اگر پیش کش خود را به قربانگاه میبری و در آنجا به خاطر می آوری که برادرت از تو رنجشی دارد. بی درنگ پیشکشت را در برابر قربانگاه رها کن و باز گرد. ابتدا برادرت را با خود آشتی ده و آنگاه بیا و پیشکشت را تقدیم کن. یعنی فایده ای نداره. اگر در دل مهر عطوفت نباشه، با دلی که رنجیدگی در اون هست، فایده ای نداره که در قربانگاه (در معبد، در حقیقت) وارد بشیم.

اما مطلبی که انتخاب کردیم از کتاب مراحل السالکین است که در صفحه 51 فرمودند که در بیان تربیت نفس و معرفت آن: میبینیم که همین مسئله، اینجا درحقیقت بیان فرمودند. فرمودند که بدان که نفس را دو صفت ذاتی است. ( نفس که میفرمایند اون چیزی است که از پیوند میان روح و جسم حاصل شده.) از پیوند میان روح و جسم فرمودند دو فرزند پدید میاد یکی نفس و یکی قلب (دل) قلب اوصاف روح رو داره، نفس اوصاف جسم رو داره. یعنی نفس اون فرزند بَده، قلب اون فرزند خوبه. اونوقت این نفس دو صفت ذاتی داره، از مادر آورده است یعنی از جسمانیت، و باقی صفات ضمیمه که او را صفت فعلی است از این دو اصل تولد می یابد. اما آن دو صفت که ذاتی اوست هوی و غضب است. (یعنی شهوت و غضب) و این هر دو خاصیت عناصر اربعه است، که مادر نفس بُود. هوی را میل و قصد باشد سوی اَعلی و قصد باشد به سوی اَسفل. و این از خاصیت آب و خاک است. و غضب و ترفّع و تکبّر خاصیت هوی و آتش. پس این دو صفت از مادر است و خمیر مایه دوزخ این دو صفت است.

وقتی که نفس در وجود ما غلبه میکنه، در حقیقت اون مهر و شفقت و وداد و خیرخواهی و همدردی و شادی پایان میگیره. به جاش غصه و غم و تیرگی میاد. بعد در صفحۀ بعد میفرمایند که: از این دو صفت ذاتیست که دهها صفت دیگر پدید میاد. که در واقع به یک معنی همه اینها برمیگرده به همین خشم و شهوت، هوی و غضب. اینه که جلوی اون مهر و وداد رو میگیره. جمله اول که عرض کردیم، این بود که: مهر و دوستی حالتیست که دل را نرم میکند، آزادی دل است. پس میفهمیم که وقتی این خشم و شهوت بیاد دل از نرمی می افته، مثل سنگ میشه قَسی میشه، قساوت پیدا میکنه. و قرآن چه زیبا میفرماید که: از بعضی سنگها بالاخره یک قطرۀ آبی تراوش میکنه اما از بعضی دلها هیچی حتی یک قطرۀ آبی بر نمیاد، یعنی اینقدر سنگ میشه. خوب سنگ شدن را میخواهیم بفهمیم یعنی چی؟ یعنی چی سنگ میشه؟ یعنی روش از مهر و شفقت و دوستی و وداد میچرخه و میاد به طرف نفس با دو صفت خشم و شهوت. اونوقت حالا هر صفتی که درش پدید میاد حاصل همین دو تاست. 

مثلا میفرماید که: اگر به زیاده از حاجت میل کند، حرص پدید می آید. پس حرص چیه؟ اینکه ما زیاده از حد میخواهیم. اگر به جهت پیشنهاد عمل کند اَمل ( یعنی طول اَمل، آرزو) ظاهر شود. اگر به چیزی رکیک میل کند دناعت و خست پدید آید. اگر میل به نگاهداشت کند بُخل میشه. اگر از انفاق بترسد که در فقر افتد، بد دلی خیزد. اگر زیاده از حاجت صرف کند تبذیر باشد. و همۀ اینها که گفتیم میفرمایند از جمله اسراف است و " إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ". خدا مسرفین را دوست ندارد. مسرفین پس یعنی چی؟ بر طبق اونچه که فرمودند یعنی غلبۀ شهوت در وجود. بعد میفرمایند که: این صفت هوی نباید مغلوب هم باشه، نه باید غالب باشه نه مغلوب. 

بعد به صفت غضب میرسند. میفرمایند که اگر صفت غضب و صفت هوی هر دو غالب شوند. حسد تولد کند. یعنی التفات می کنید که حسد چقدر پیچیده است. یعنی اون کسی که حسد داره هم میخواد اون چیز دیگری رو خودش داشته باشه، غلبه شهوت. هم  میخواد که دیگری اونو نداشته باشه، غضب. حسد یه چیز فوق العاده پیچیده ای هست. بعد در مورد صفت غضب توضیح میدهند: که اگر غضب غلبه بکنه اونوقت، بد خویی و تکبر و عداوت و حدّت و تندی و خودرایی و استبداد و بی ثباتی و کذب و عجب و تفاخر همه اینها غلبه غضبه.

حرص و بخل و اون چیزهایی که بالاتر فرمودند ترس از انفاق و اینها غلبه شهوت بود پس اصلا همۀ بدیها به همین دو تا برمیگردد. به یک معنی اصلا کار ما اینه که این دو تا رو (شهوت و غضب رو) تعلیم بدیم و در حد اعتدال بیاوریم. کسی که شهوت در وجودش زیاده مسرفه، اما اون کسی که غضب در وجودش زیاده ظالمه، ظلم میکنه. بنابر این، این جمله: که فرمودند از قبیل ظلم است. و ظالم به واسطۀ این صفت از نظر عنایت هم محروم است که " إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ ". بالاتر فرمودند که  إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ اینجا:" إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ" یعنی خدا کسانی رو که شهوت در وجودشون غلبه داره هوی میل زیاد یا غضب و خشم هیچکدام رو دوست نداره.

ختم کنیم به ابیاتی از مثنوی که میفرماید:
آفت این در هوا و شهوتست

ورنه اینجا شربت اندر شربتست
تا هوا تازه‌ست ایمان تازه نیست

کین هوا جز قفل آن دروازه نیست
عروة الوثقی است این ترک هوا

بر کشد این شاه جان را بر سماء
حق پدید است از میان دیگران

همچو ماه اندر میان اختران
دو سر انگشت بر دو چشم نه

هیچ بینی از جهان انصاف ده
ور نبینی این جهان معدوم نیست

عیب جز ز انگشت نفس شوم نیست

انگشت نفس شوم یعنی همون غلبه شهوت، غلبه غضب؛ که وقتی بیاد چشم ما دیگه خوب نمیبینه، مبدل میشه. چنانکه در ابیات دیگری این مسئله که چشم ما نابینا میشه رو فرموده:
تو ز چشم انگشت را بر دار هین

وانگهانی هرچه می‌خواهی ببین

یا در این ابیات که میفرماید:
چون زخشم، آتش تو در دلها زدي
مـايــه نـــار جـهنـــم آمــدي
خشم و شهوت مرد را احول کند

ز استقامت روح را مبدل کند
صد هزاران ظلمت است از خشم تو

بر عباد اللَّه اندر چشم تو

بیخودی آدم مردم را بد میبینه. خوب اونا بد نیستند تو وجود ما خشم زیاده. 
خشم بنشان چشم بگشا شاد شو

عبرت از یاران بگیر استاد شو
ترک شهوتها و لذتها سخاست

هر که در شهوت فرو شد برنخاست
عروة الوثقی است این ترک هوا

بر کشد این شاه جان را بر سماء
و بالاخره آخرین قطعه ای که عرض میکنم خدمت شما، باز هم چند بیتی ست از مولوی و قبل از اون، این متن از کتابهای هندیها هم متن خوبیست: که بالاخره اگر ما به این فکر افتادیم که چه کنیم راه چاره چیه؟ بالاترین درمانی که داریم چیه؟ بنده این دو سه خط را از کتاب هندیها، بعدم دو سه خط از مولوی بخوانم و ختم کنم. اینجا Shri Krishna چنین تعلیم میدهد که: یوگا، بصیرت، تقوی، تحصیل وداها، ریاضت، قطع علایق، انجام آداب دینی (مانند: Agnihotra) کارهای عام المنفعه، نیکوکاری، نذرها، قربانی ها، تکرار مانتراهای رمز آمیز، رفتن به زیارت گاهها و رعایت اصول اخلاقی چه به صورت خاص و چه عام به تو بگویم هیچکدام از اینها به اندازه مصاحبت و همنشینی با نیکان، با پاکان که ریشۀ همه وابستگی ها را قطع میکند من را (Shri Krishna) به چنگ نمی آورد.

یعنی این اثر مصاحبت با پاکان با نیکان با اولیاء خدا را نشون میده که این بالاترین واقعا چاره ای است که ما داریم. و همین که به نظرم این متن خیلی این قسمتش جالبه که اون مقصود از همنشینی و مصاحبت هم چیه؟ این است که خود کریشنا رو به چنگ آوریم. یعنی خوب شدن به صلاح آمدن این است که او رو بدست بیاری، یعنی به او برسی. و بالاخره شیرینترین همۀ اقوال، به نظر من؛ قول مولویست در بسیاری موارد من اینجوری می یابم. میفرماید که:


پير را بگزين كه بي پير اين سفر  

هست بس پر آفت و خوف و خطر
آن رهی که بارها تو رفته ای

بی قلاوز اندر آن آشفته ای
پس رهی را که نرفتستی تو هیچ

هین مرو تنها ز رهبر سر مپیچ
هرکه او بی مرشدی در راه شد

او زغولان گمره و در چاه شد
هر که خواهد همنشینی با خدا

او نشیند در حضور اولیا
چون شوی دور از حضور اولیا

در حقیقت گشته ای دور از خدا
از حضور اولیا گر بگسلی

تو هلاکی زان که جزوی نه کلی
تا توانی ز اولیا رو بر متاب

جهد کن و الله اعلم باثواب

والسلام علیکم و رحمة الله

«جلسه دوم عرفان تطبیقی، آقای دکتر ریخته گران»


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر