برای باز شدن فایلهای صوتی:

۱۳۹۱ آبان ۴, پنجشنبه

رسائل مجذوبیه


در طلبند اهل جهان دیر شد
 نیست دلى کز پی مقصود نیست
 هر که بدانست که جویای کیست
 میرُو و میجوی به زاری و درد
 هم طلبی به که بود مرد را
 حیف کسی برد که جویا نشد
 سوز دل و دیدۀ خون ریز جوی
 یک قدم این راه به مردی برو
 معرفت انگیز شو از نفس و ربّ
 چیست طلب آن که ندارد کنار
 دیدۀ گریان، دل گرم، آه سرد
 گاه همه آب و گه آتش شدن
 نیست شدن هست شدن هر زمان
 از همه خالى و از او پر شدن
 اللّه ازین آتش سوزندۀ غير
 اللّه ازین راه نشیب و فراز


هیچ ندیدم که یکی سير شد
هیچ سفر بیطلب سود نیست
برخود و بر دوری ره میگریست
جان بده از دل، ره بر مگرد
سوخته شو ساخته کن درد را
گرچه به انجام مهیّا نشد
روز خود از نالۀ شب خیز جوی
یک نفس این راه به پيری برو
میطلب و میطلب و میطلب
بار دل و آفت جان در دیار
ناله و فریاد و فغان سوز و درد
گاه همه ناخوش و گه خوش شدن
از دل و از دست شدن هر زمان
غرقۀ دریای تحیّر شدن
اللّه ازین آب فروزنده سير
اللّه ازین منزل دور و دراز

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر